کد مطلب:164533 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:166

در امور واقعه بعد از شهادت حضرت حسین
بدان كه نظر به مضمون روایات بالغه ی فوق حد استفاضه، پارهای جگر آن جناب از سورت [1] زهر جگرگداز بر طشت ریخت و آن جناب با چوبی آنها را برمی گردانید. [2] و بنابر روایات مستفیضه اینكه: آن جناب با برادرش حسین [علیه السلام] وصیت كرد كه جنازه اش را به مرقد اطهر پیغمبر طواف دهند، از آن پس در بقیع در جنب قبر مادرش، فاطمه، دفن نمایند. و وصیت فرمود كه اگر منازعه [ای] اتفاق افتاد، به قدر آلت حجامت، خون ریزی در نزد جنازه اش ننمایند. پس چون آن جناب از دار دنیا رحلت فرمود، حسین او را غسل داد. [نظر به اینكه از اصول و ضروریات مذهب امامیه است كه امام را به غیر امام غسل نمی دهد، تغسیل و تكفین و نماز و تدفین امام را امام بعد به عمل می آورد. و اگر در ظاهر غیر او به عمل آورد پس در باطن، اول امام او را غسل می دهد و بعد در ظاهر، دیگران، چنانكه در فقره ی امام موسی و امام رضا - علیه السلام - به وقوع پیوست. و اخباری كه دلالت بر خلاف این مرحله دارد، لابد باید تأویل شود كه مراد تغسیل به حسب ظاهر است، زیرا كه اخبار آحاد به ضرورت مذهب شیعه و قواعد عدلیه از عقلیه و نقلیه مكافؤه [3] نمی تواند نمود.] و چون آن حضرت را برای تجدید عهد خواستند كه به مرقد پیغمبر طواف دهند، بنا بر روایات متواتره بالمعنی، عایشه بر استر سوار و مروان بن حكم، طرید [4] پیغمبر، و اولاد عثمان و سائر بنی امیه كه قریب به چهل سوار بودند، سر راه را گرفتند و مانع گشتند اینكه آن حضرت را


بدانجا برند.

بنابر روایت ابن شهر آشوب در كتاب مناقب:

جنازه ی آن مظلوم مسموم را تیرباران كردند. به نحوی كه هفتاد چوبه ی تیر از جنازه ی آن بزرگوار كشیدند. [5] .

و بنی هاشم خواستند كه مجادله كنند، حضرت امام حسین [علیه السلام] نظر به وصیت برادرش مانع شد. پس ابن عباس با عایشه مناظره داشت و در آخر گفت:

جملت و بغلت و لو عشت لفیلت.

یعنی یك روز بر شتر سوار شدی و در بصره جنگ كردی، و امروز بر استر سوار شدی و اگر زنده مانی بر فیل نیز خواهی سوار شد.

و از اینجا است كه ابن حجاج، شاعر بغدادی، گفته:



یا بنت ابی بكر

لا كان و لا كنت



لك التسع من الثمن

و باكل تملكت



تجملت، تبغلت

و ان عشت تفیلت



ای دختر ابی بكر! هرگز ابی بكر مباد و هرگز تو نباشی برای تو است تسع از ثمن و همه را تو مالك شدی شتر سوار شدی و استر سوار شدی و اگر زنده مانی به فیل هم خواهی سوار شد.

و قولش «لك التسع» الخ، اشاره به آن است كه پیغمبر نه زن داشت. پس باید یك «ثمن» را در میان نه نفر قسمت كرد. پس از یك حجره نهایت سهم عایشه كه «تسع از ثمن» است گویا یك شبر [6] شود. و این اشاره است به مناظره ی فضال بن حسن فضال


كوفی كه با ابوحنیفه مناظره داشت. پس فضال گفت كه چه می گویی در آیه ی شریفه ی: (یا أیها الذین امنوا لا تدخلوا بیوت النبی الا أن یؤذن لكم) [7] آیا منسوخ است یا نه؟ ابوحنیفه گفت كه این آیه منسوخ نیست. فضال گفت: چه می گویی در بهترین ناس بعد از پیغمبر كه آن ابوبكر و عمر است یا علی بن ابی طالب است؟ پس ابوحنیفه گفت: آیا ندانستی كه ابوبكر و عمر همخوابگان پیغمبرند در قبر آن جناب؟ پس چه دلیل می خواهی در فضیلت ایشان كه از این بالاتر باشد؟! پس فضال گفت كه ایشان ظلم نمودند در زمانی كه وصیت نمودند كه ایشان را در آنجا دفن نمایند، با اینكه ایشان را حقی در آن مكان نبود. و اگر آن مكان مال ایشان بود كه آن را به پیغمبر هبه

[8] كردند، پس بد كردند كه از هبه ی خود برگشتند، و نكث [9] عهد خود نمودند. و تو اقرار نمودی كه این آیه را نسخ، تعلق نیافته است. پس ابوحنیفه زمانی سر خود را به زیر انداخت. پس از آن گفت كه آن خانه نه از مال ابوبكر و عمر بود و نه از مال پیغمبر به تنهائی، و لیكن ابوبكر و عمر نظر كردند در حق عایشه و حفصه، پس مستحق شدند دفن در آن موضع را به واسطه ی حقوق دو دختر ایشان. پس فضال به او گفت كه تو می دانی كه پیغمبر وفات كرد و حال اینكه نه زن داشت و برای همه ایشان یك ثمن [10] است، زیرا كه فاطمه دختر آن حضرت بود، هر یك را تسع ثمن می رسد. و چون نظر به تسع ثمن كردیم، دیدیم كه آن یك شبر است و حال اینكه حجره، طول و عرض آن فلان قدر است. پس چگونه آن دو مرد بیشتر از این می برند. و از آن پس عایشه و حفصه ارث می برند، پس چرا دختر او فاطمه را منع از میراث كردند؟ پس مناقضه در این امر از وجوه كثیره ظاهر است؟ پس ابوحنیفه گفت كه این را از من دور كنید. قسم به خدا كه


او رافضی است. [11] .

و اول كسی كه برای حسن [علیه السلام] مرثیه گفت حسین [علیه السلام] بود.

بنابر روایت بحار چون حضرت امام حسن را در قبر گذاشتند، حضرت امام حسین این اشعار را فرمود:



ءاذهن رأسی ام أطیب محاسنی

و رأسك مغفور و انت سلیب



آیا روغن می مالم سرم را یا بوی خوش بر ریش خودم به كار می برم و حال اینكه سر تو بر روی خاك گذاشته است و تو برهنه می باشی؟!

البته حضرت سیدالشهداء به خاطرآورد آن زمانهائی را كه حسن دست او را می گرفت و به خدمت پیغمبر می رفتند، گاهی بر دوش او و گاهی بر ران او می نشستند. و در خانه ی پدر ایشان بر بالای پوستی می خوابیدند. اما حسن [علیه السلام] را به خاك سپردند و لباس او را كندند اما كفن به او پوشانیدند. مگر حسین نمی دانست كه او را به خاك نمی گذارند و سرش را بر بالای خاك نمی گذارند بلكه بر بالای نیزه می كنند بدنش را برهنه می گذارند و لباسش را غارت می كنند و كفن بر او نمی پوشانند؟!



او استمع الدنیا بشی ء احبه

الی كل ما ادنی الیك حبیب



یا لذت می برم از دنیا به چیزی كه او را دوست داشته باشم؟

استفهام انكاری است. یعنی لذت از محبوب دنیا نمی برم، بلكه دوست من هر چیزی است كه به سوی تو نزدیك است.

علامه ی مجلسی در كتاب بحار در بیان این شعر فرمود كه:قول آن جناب «الی كل


ما ادنی» ظاهرا الا كه اداة تنبیه باشد و ممكن است كه الی باشد به تشدید. پس برای ضرورت شعر تخفیف داده شد. و این فقیر در حاشیه ی بحار نوشته ام كه ظاهر اینكه این هر دو وجه محل تكلف باشد. بلكه معنی ظاهر این مصرع به این نحو است كه: «الی كل ما ادنی» متعلق به «حبیب» می باشد. و قول آن جناب «الیك» متعلق است به «ادنی». یعنی هر چیزی كه به سوی تو نزدیك است، پس او محبوب من است.من چیزی غیر آن را از لذایذ دنیا دوست نمی دارم و این معنی ظاهر است و حاجتی نیست به تكلفی كه صاحب بحار نموده است.



فلا زلت ابكی ما تغنت حمامة

علیك و ما هبت صبا و جنوب



پس همیشه خواهم گریست مادامی كه قمری در ترانه است. و مادامی كه باد صبا و جنوب وزان است.



و ما هملت عینی من الدمع قطرة

و ما اخضر فی دوح الحجاز قضیب



و همیشه خواهم گریست، مادامی كه فرو ریزد چشم من از قطره [ای] از اشك و مادامی كه سبز شود شاخ های درخت حجاز.



بكائی طویل و الدموع غزیرة

و انت بعید و المزار قریب



گریه ی من دراز است و اشك های من بسیار است. تو از نزد من دوری و مرقد مطهر تو نزدیك است.



غریب و اطراف البیوت تحوطه

الا كل من تحت التراب غریب



غریب است و اطراف خانها احاطه به او نموده است. آگاه باش كه هر كه در زیر خاك مسكن دارد غریب است - و در این شعر رد عجز بر صدر است، زیرا كه «غریب» در صدر این بیت و ذیل آن واقع است و این از محسنات لفظیه است.




و لا یفرح الباقی خلاف الذی مضی

و كل فتی للموت فیه نصیب



و خوشحال نمی شود آنكه باقی مانده است بعد از آن كسی كه از دنیا رفته است و هر جوانی برای مرگ در او نصیبی است. و قول آن جناب «خلاف الذی» ای خلف الذی، ای بعد الذی.



فلیس حریب من اصیب بماله

و لكن من واری اخاه حریب



«حریب» كسی را گویند كه مال او را گرفته باشند، یعنی او را تاخت و تاراج كرده باشند. و «حریبه» آن مالی است كه مایه ی تعیش او می باشد و شخص به او زندگی كند. و «اصیب» مأخوذ از اصابة است كه اخذ مال باشد. پس حاصل معنی بیت آن است كه حریب و تاخت شده آن نیست كه مالش از او گرفته شده باشد، بلكه حریب كسی است كه برادر خود را در خاك پنهان كند و در لفظ «حریب» نیز رد عجز بر صدر است كه از محسنات بدیعیه است.



نسیبك من امسی یناجیك طیفه

و لیس لمن تحت التراب نسیب



لفظ «نسیب» به معنی مناسب و قرابت است. و «طیف» به معنی خواب است و اضافه ی «طیف» به «هاء» ضمیر از بابت اضافه به مفعول است. یعنی مناسب و قریب و خویش تو آن كسی است كه در خواب با تو راز گوید. و نیست برای كسی كه در زیر خاك است و خویشی و قرابتی. و در «نسیب» نیز رد عجز بر صدر است.

و در بعضی از كتب دو بیت به علاوه نقل شده:



اروح بغم ثم اغدو بمثله

كئیبا و دمع المقلتین سكوب



می روم با غم و حزن، پس از آن صبح می كنم به مثل آن، در حالتی كه حزن دارنده ام و حال اینكه اشك دو چشم ریزنده است.




فللعین منی عبرة بعد عبرة

و للقلب منی انه و نحیب



پس برای عین از من گریه است بعد از گریه، یعنی همیشه می گریم و برای دل از من ناله و او از گریه است [12] .

و در مناقب، ابن شهر آشوب این شعر را از مراثی حضرت سیدالشهداء شمرده كه در مرثیه ی برادرش حسن فرموده:



ان لم امت اسفا علیك فقد

اصبحت مشتاقا الی الموت [13]



اگر نمردم از جهت اندوه و حسرت بر تو، پس به تحقیق كه داخل در صبح خواهم شد در حالتی كه شوق دارنده ام به سوی مرگ.

و آن جناب همیشه در عصر پنج شنبه به زیارت قبر مطهر امام حسن [علیه السلام] می رفت. و خلاف است كه آیا حسن [علیه السلام] را در نزد قبر مادرش فاطمه دفن كردند و یا در نزد قبر جده اش، فاطمه بنت اسد، مدفون شد. و بسیاری از فضائل حضرت [امام] حسن [علیه السلام] در ابواب آتیه در ضمن فضائل حضرت سیدالشهداء مذكور می شود.

لمؤلفه:



دلا در ماتم یاران جانی

چو قمری نغمه زن تا می توانی



خوش آنكه با عزیزان شاد بودیم

همه آسوده از بیداد بودیم



اجل تیر از كمین، چالاك افكند

عزیزان را به زیر خاك افكند



زبیداد زمانه با دل ریش

به مرگ ناگهان رفتند از پیش






ز هر سو بانگ ماتم بود برپا

تو گفتی شور محشر شد هویدا



خزان شد گلشن از نامهربانی

نه بر جا ماند پیر و نی جوانی



بسا داماد را شد حجلگه خاك

عروسان را ز غم شد سینه ها چاك



ز هم یاران جانی جملگی دور

به حسرت حجلگه افتاده در گور



چو گردون را نباشد مهربانی

ز دیده خون فشان تا می توانی



به شاه تشنه لب نالند بسیار

به هر جا از برایش دیده خونبار



سرشك از دیده ها ریزند هر دم

به زخم پیكرش سازند مرهم



نباشد بر حسن كس یاور و یار

نباشد بر حسن كس دیده خون بار



مگر زهرا كه باشد زار و افكار

بنالد بر حسن با سوز بسیار



حسین با تیغ اندر دشت كین شد

ز خون دشمنان رنگین زمین شد



حسن را زهر اندر شیر كردند

ز درد بیكرانش سیر كردند



حسن بی تاب از زهر ستم بود

جگر بر طشت ریزان دم به دم بود



برادر بر برادر در فغان شد

بر او نالان، شه لب تشنگان شد



سرشك از دیده ی قاسم روان بود

برای باب، بی تاب و توان بود



ببین بیداد دشمن شد به پایان

به تابوت، حسن شد تیرباران



شه لب تشنه اش بنمود در خاك

زد از سوز برادر پیرهن چاك



پیمبر بر حسن شد زار و افگار

ز سوگ او علی را دیده خونبار



سرشك از دیده ی زهرا روان شد

به فرزندش حسن اندر فغان شد



محمد روز و شب اندر نوا شد

حسن یارو بر او اندر جزا شد



الا لعنة الله علی القوم الظالمین.



[1] سورت: تيزي و تندي هر چيز.

[2] الارشاد 16:2 و روضة الواعظين:167 و مقاتل الطالبين:81.

[3] مكافؤه: مساوي و برابر.

[4] طريد: رانده شده، نفي و دور كرده شده، مطرود.

[5] مناقب ابن شهر آشوب 44:4.

[6] شبر: وجب.

[7] احزاب 53:33.

[8] هبه: عطيه و هديه اي كه خالي از غرض يا عوض باشد.

[9] نكث: شكستن پيمان.

[10] ثمن، هشت يك، هشت يك مال.

[11] بحار الانوار 154:44 و 155.

[12] بحار الانوار 160:44 و 161.

[13] مناقب ابن شهر آشوب 45:4.